تئاتر يکی ازهنرهای هفتگانه است .کسانی که درباره بوجود آمدن تئاتر جستجو کرده اند ميگويند سر چشمه آن از آيين هاست . آيين به مراسم مذهبی و اجتماعی می گويند . مثل مراسم عروسی يا مراسم سينه زنی در ماه محرم در ايران و مراسم رقص های مخصوص در کشورهای ديگر انسان هميشه دوست داشته است به اتفاقاتی که خارج از اراده و ميل اوست تسلط داشته باشد و اين ويژگی اصلی تئاتر است.
تئاتر در مقايسه با هنرهای ديگر امکانات زيادی دارد برای اينکه از هنرهای ديگر مثل نقاشی ، ادبيات ، معماری ، موسيقی و ... در آن استفاده می شود کلمه تئاتر (theater ) در اصل از کلمه تآترون (theater on) است که قسمت اول آن تيه ((thea تماشاگران و يا محله تماشا است.
درزمان های قديم ، تماشاگرن در سرازيری تپه ها می نشستند و مراسم مذهبی را که با آداب وتشريفات مخصوص در پايين همان تپه يا کناره معبد که محل عبادت بوده ، تماشا می کردند.
تاريخچه تئاتر ايران وجهان
خاستگاههاي تئاتر عناصر تئاتري و دراماتيك را در هر جامعهي انساني ميتوان سراغ كرد، صرف نظر از
آنكه اين جوامع پيشرفته و پيچيده باشند يا نباشند بايد متذكر شد كه ميان تئاتر به عنوان يك شكل
هنري و بهره برداري ضمني از عناصر تئاتري در فعاليتهاي ديگر معمولاً تمايزي قايل ميشوند. علاقه به
درك خاستگاه تئاتر از اواخر سدهي نوزدهم سرعتي تصاعدي گرفت، زيرا در آن زمان مردم شناسان
اشتياق زيادي به يافتن پاسخ مسأله از خود نشان ميدادند. از آن هنگام تا به امروز، نظر مردم-
شناسي حداقل سه مرحله را پشت سر نهاده است. در مرحلهي اول كه از 1875 تا 1915 به طول
انجاميد، مردم شناسان به رهبري سر جيمز فريزر ادعا كردند كه همه ي فرهنگها از يك الگوي تكاملي
پيروي ميكنند. در نتيجه جوامع ابتدايي موجود در عصر حاضر، ميتوانند منابع مستندي درباره تئاتر
هزاران سال پيش در دسترس ما بگذارند. مرحلهي دوم پيشرفت مردم شناسي از سال 1915 آغاز
ميشود و مكتب ديگري به رهبري برانيسلاو مالينوفسكي، روش استقرايي مكتب فريزر را رد ميكند،
و به جاي آن رهيافتي استنتاجي را پيشنهاد ميكند. مكتب جديد مطالعه ي خود را در محل مورد
بررسي، و در عمق آن آغاز كرده و سؤال را اساساً به گونهي ديگري طرح ميكند: كاركرد روزانهي
جوامع معين چگونه است؟ اين مكتب را غالباً مكتب «كاركرد گرايي» مينامند.
بعد از جنگ جهاني دوم مرحله ي سومي هم توسط مردم شناسان بنا نهاده شده كه مكتب
«ساختگرايي» ناميده ميشود. باني اين مكتب كلود لِوي استروس نام دارد. لِوي استروس همچون
پيروان مكتب كاركرد گرايي، داروينيسم فرهنگي را رد ميكند و معتقد است كه هر جامعهاي خط
فرهنگي خاصهي خود را به وجود ميآورد. لِوي استروس نيز مانند فريزر به الگويي جهاني معتقد است،
هرچند الگوي او با الگوي فريزر تفاوت دارد. آنچه براي لِوي استروس بيشترين اهميت را دارد آن است
كه بداند مغز چگونه عمل ميكند و پاسخ آن را در تحليل اسطوره جستجو ميكند. امروزه اكثريت
منتقدان و مورخان توافق دارند كه آئين تنها يكي از خاستگاههاي تئاتر است و نه لزوماً تنها خاستگاه
آن. از طرف ديگر، غالب محققان اين نظر را كه تئاتر در همهي جوامع از الگوي تكاملي واحدي پيروي
كرده است و رد ميكنند. به علاوه امروزه هيچ مردم شناسي جوامع ابتدايي را فرو دستانه برآورد نمي
كند. آنها دريافته اند كه اگرچه جوامع پيشرفته از دانش تخصصي و فنون بهره مندي بيشتري دارند، اما در
مقابل، غالباً از نظر همبستگي و يكپارچگي ويژهاي كه در جوامع كمتر پيشرفته وجود دارد، دچار كمبود
قابل توجهي هستند با آنكه منشأ آئيني امروز پذيرفته ترين نظريه دربارهي خاستگاه تئاتر است، اما
هرگز تنها نظريه ي مورد قبول عام محسوب نميشود. هستند محققاني كه معتقدند سرچشمه تئاتر
استانسرايي است؛ آنها اظهار ميدارند كه گوش كردن و رابطه برقرار كردن با قصهها عمده ترين
خصيصه ي انسان است، همچنين آنها الگويي را پيشنهاد ميكنند كه در آن الگو تئاتر از افسانه سرايي
نشأت ميگيرد. افسانه ها ابتدا دربارهي شكار، جنگ يا فتوحات ديگرند و به تدريج آب و تاب بيشتري
مييابند. مطالعات اخير از نقاشي هاي به دست آمده از عصر يخبندان حاكي از آن است كه انسان از
30000 سال پيش مراسم آئيني اجرا ميكرده است و از هزارههاي بعد از اين تاريخ، يعني 20000 سال
پيش، در يكي از غارهاي فرانسه و اسپانيا يك نقاشي به دست آمده كه نشان دهندهي مراسمي
است مربوط به شكار اما نظر ما دربارهي اين نقاشيهاي اوليه هنوز محقق نيست. وقتي به دورههاي
نزديكتر ميرسيم و ميبينيم انسان آغاز به گسترش مهارتها و عاداتي كرده است كه راه به تمدن
ميبرند، تصاوير براي ما گوياتر ميگردند: تصاويري همچون اهلي كردن حيوانات، كشت گندم، اختراع
سفالگري و ترك زندگي كوچنشيني يعني هنگامي كه شكارچيان و تهيه كنندگان غذا در مكاني مستقر
ميشوند و به كشاورزي و دامداري خو ميكنند.
تئاتر و درام در يونان باستان هنگامي كه تمدنهاي خاور نزديك و مصر شكوفا ميشدند، ديگران در
همسايگي آنان تازه قدم در راه تحول مينهادند. مهمترين اين تمدن هاي نوپا، از نظر بررسي ما، «تمدن
اژهاي» است كه پيشاهنگ تمدن يوناني بود. «فرهنگ مينوسي» كه از سال 2500 تا 1400 پيش از
ميلاد در جزيرهي كِرت شكفته بود، در اثر زمين لرزه يا آتش سوزي فاجعه آميزي ويران شد، و اطلاع
كمي از چگونگي آن در دست است. پس از آن، تمدن ميسني توسط مهاجمان شمالي نابود شد، و
عصر تاريك از 1100 تا 800 پيش از ميلاد آغاز گرديد. اين تمدن باستاني اژهاي تأثير مستقيم زيادي در
تحول تئاتر نداشت، اما تئاتر غير مستقيم آن فوق العاده زياد بود، زيرا خدايان، قهرمانان و تاريخ همين
مردم بود كه مواد اوليه ي ايلياد و اديسهي هومر و اكثر درام هاي يوناني را فراهم آورد. از اين رو اين
تمدنها به جهات مختلف زيربناي ادبيات غرب به شمار ميآيند واحدهاي بزرگ سياسي اين تمدن
«پوليس» ناميده ميشدند. مهمترين اين ايالت ـ شهرها آيتكا (آتن)، اسپارت، كورِنت، تِب، مگارو آرگوس
بودند اگرچه آتن از سال 500 پيش از ميلاد مركز هنري يونان بود، اما اسپارت قدرت اصلي و خط رابطي
بود كه اكثر ايالت ـ شهرها، از جمله آتن را به هم ميپيوست. جنگ با ايران اين قاعده را بر هم زد.
مانند هر جامعهي باستاني ديگر، مدارك مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در يونان باستان نادر است.
يونانيان نوشتن را چند صباحي پس از 700 پيش از ميلاد آموختند. در حقيقت آنها حروف الفباي
فينيقيان را گرفتند و مناسب حال خود تغيير دادن. پس از آن دوره است كه اسناد نوشتاري يوناني
افزايش مييابد. اسناد مربوط به تئاتر در اين دوران هنوز كم است. ارتباط بين تئاتر و ايالت ـ شهر از
سال 534 پيش از ميلاد آغاز شد و آن زماني بود كه دولت آتن مسابقه هاي براي انتخاب بهترين تراژدي
اجرا شده در ديونوسياي شهر، كه جشنوارهي مذهبي مهمي بود، گنجانيد. كمدي آخرين شكل
دراماتيك بود كه از طرف حكومت يونان به رسميت شناخته شد، ولي تا سالهاي 487ـ486 به
ديونوسياي شهر راه نيافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از اين تاريخ، تا حدودي بر حدس و گمان استوار
است. ارسطو ميگويد كمدي از نمايش بديهه سازيهاي سرخوانِ آوازه هاي آئيني فاليك بيرون آمده
است. اما از آنجا كه تعداد زيادي آئينهاي فاليك وجود داشته، روشن نيست منظور ارسطو كداميك
بوده است. بعضي از مراسم ما قبل دراماتيك، توسط گروه رقص اجرا ميشد، كه گاه صورتك حيوان بر
چهره ميزدند يا سوار حيوانات ميشدند و يا حيواني را به عنوان نمايندهي حيوانات ديگر با خود مي
كشيدند. همچنين در آن دوره نمايشهاي همسرايان چاق، سايترها و مرداني بر فراز ديرك هاي بلند
وجود داشت. مراسم اغلب شامل يك راهپيمايي به دنبال همسراياني بود كه ميخواندند و مي
رقصيدند و نمادهاي بزرگ و فاليك را بر روي علم هايي به اهتزاز در ميآوردند. اين مراسم موجب عكس
العمل ها و مسخرهگي هايي در ميان شركتكنندگان و تماشاگران ميشد. در كمدي هاي اوليه همه ي
اين نمايشها عناصر جنبي خود را نيز داشتند. كمدي گذشته از خاستگاه و تاريخ آغاز آن، در بين سال
هاي 487ـ486 به حد كافي رشد يافته بود تا بتواند شايستگيهاي نمايش در ديونوسياي شهر را
داشته باشد. نام تعداد كمي از كمدينويسانِ نخستين ضبط شده است: كيونيدِس، كه ظاهراً برندهي
اولين مسابقه بوده، ماگنِس كه برنده 11 مسابقه بوده است و كمديهايي مثل پرندهها، پشه انجيري
و قورباغهها از اوست. اِكفانتيدس كه گفته ميشود كمديهاي ظريفتري از پيشينيان خود نوشته
است. كراتينوس كه بيست و يك نمايشنامه ي كمدي را به او نسبت دادهاند و به عنوان اولين نويسنده
ي واقعي و در خور توجه در زمينهي كمدي شناخته ميشود. كراتس كه سايترهاي شخصي را كه قبلاً
شاخص كمدي بود رها كرد و به مسائل عموميترين پرداخت. او پوليس و آرسيتوفان سر كردهي همه ي
كمدي نويسان كه بذله گوئيها و ابداعاتش در سايتر مورد قبول همه قرار گرفته است.
شرق و غرب در تلاقي هزار ساله بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسكندر كبير و تمدن
كلاسيك يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر كلاسيك يا
اديبانه. ارزيابي طبيعت و وسعت تئاتر بيزانس مشكل است، زيرا منابع موجود بسيار اندك است و
مورخان بر سر تفسير همين اندك نيز توافق ندارند. مسلم اين است كه نمايشهاي تئاتري در سراسر
دوران بيزانس رواج داشتهاند. گفته ميشود كه قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل
يكي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانه
ي شرقي بود كه تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و
سرگرم كننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي كه اينگونه نمايشها در روم از
رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار متحمل
است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به كلي قطع نشد. بدون شك در اوايل سده ي
نهم، هنر بيزانس در معماري كليساها و پديده هاي ديگر هنري در غرب تأثير فراوان داشته است.
همچنين جنگهاي صليبي كه در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم
وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات كرد اما ميتوان اذعان داشت كه
بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد.
امپراتوري بيزانس سرانجام تسليم نيروهاي مسلمين شد. تحت تعليمات حضرت محمد (ص) جهان
اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالي 622 مقبوليت عام يافت. در قلمرو اسلام داستانگويي
تقريباً در همه جا و درامهاي فولكور در برخي نقاط، متداول بود. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي،
تركيه و يونان تئاتر عروسكهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسكها تا حد ممكن از واقعگرايي به دور
بودند. اين عروسكها اشكالي دو بعدي بودند كه از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي كه به
آن وصل ميشد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايه ي اين عروسكها كه توسط فانوس يا مشعل بر
روي پارچه ي سفيدي منعكس ميگرديد، نمايش داده ميشد. در بعضي كشورها تئاتر سايه هنر
پيشهاي گرديد و به كلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم
ميلادي در تركيه عرضه شد. سپس از سقوط بيزانس، در مناطقي كه عصر عظيم تئاترهاي كلاسيك،
هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود. در اين مناطق نمايشهاي عروسكي بر گرد شخصيت «قراگوز» و
ماجراهاي مضحك او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما
ادامه يافته است. مسلمانان در بسياري از نقاط تئاتر را به عنوان هنري بي اهميت قلمداد كردند. در
هزارهي اول مسيحي، يكي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درام ها را بايد در هند جستجو كرد. تمدن
هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي
مركزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است كه تركيب و سيماي
زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و
ادبيات سانسكويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز مي
شود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطه ي اوج عصر طلايي سده هاي چهارم و پنجم است كه
امپراتوري گوپتا در شمال هند مركز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها
و تمدني عظيم و پر شكوه بنيان نهاده ميشود. نقطه ي اوج ديگري نيز در نيمهي اول سدهي هفتم
تحت فرمانروايي شاه هارشا به ظهور ميرسد. خود هارشا يكي از نمايشنامه نويس هاي مهم
محسوب ميشود. در دوران حكومت هارشا تأثير هند بر آسياي جنوب شرقي نيز گسترده شد و موجب
توسعهي درام در آن نقاط گرديد. هنديان به واقع نگاري و ضبط تاريخ توجه چنداني نشان نميدادند، از
اين رو محققان جديد تاريخهاي بسيار متفاوتي را براي درامهاي موجود سانسكريت در نظر گرفتهاند. اما
آنچه پيش از همه مورد توافق است قديميترين قطعاتي است كه به حدود 1000 سال پيش تعلق
دارند. حدود 25 نمايشنامه ي سانكسريت به دست ما رسيده است كه تاريخ بعضي از آنها حوالي
سدهي نهم ميلادي و در اين ميان بهترين آنها را به سدهي چهارم و پنجم ميلادي نسبت ميدهند. از
ميان درامنويسان سانسكريت ميتوان اين نويسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمايشنامه هاي سينه
ريو مرواريد، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتي با نمايشنامه هاي داستان قهرمان بزرگ، آخرين
قصه ي راما و ازدواج دزديده شده؛ ويشا كاداتا با نمايشنامهي انگشتري خاتم راكشاسا. در سالهايي
كه درام هند در حال شكوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شكل ميگرفت، به ويژه در نواحي پكن كه
همچون مصر و خاورميانه از گاهواره هاي تمدن به شمار ميرود. مدارك ما درباره ي سالهاي پيش از
1500 پيش از ميلاد، يعين زمان به قدرت رسيدن سلسله ي شانگ اندك است. در زندگي چينيان از
همان آغاز، رقص، موسيقي و آئين هاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني
اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ كردن كشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد
معابدي وجود داشت كه اجرا كنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي كردهاند بين آئين
هاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهت هايي بيابند. اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات
چيني، با حكومت سلسله ي هان آغاز ميشود. مجموعه سرگرميهاي اين دوره را «صد نمايش» مي
ناميدند. در سدهي سيزدهم نمايش هاي گوناگون سرگرم كننده جزئي از زندگي عادي مردم چين
محسوب ميشد. اما تا مدت ها بعد از تسلط مغول ها در 1279 بر چين، هيچ درام ادبي در چين به وجود
نيامد. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز
شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دار تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا
در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاكم شد، اما عناصر
تئاتري حداقل در چهار شكل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنواره هاي
عاميانه و آئين هاي شرك آميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده
ميشد.
منبع:
http://www.vazifeh.ir
http://www.parsidoc.com